بسم الله الرّحمن الرّحیم
باب دوم :
خب لاجرم قدم ها بر داشته می شوند یکی عقب دیگری تا جایی که برداشته شدن پرده ها { حتّی نورانی ) به چشم برسد نه این که بخورد .
البتّه معلوم است که معشوق , خود در همه جا مشتاق تر و پیش قدم در بدرقه است و لکن اگر در , بی موقع باز شود صدای صد خام از حنجره ی کار در آید !! پس این را قشنگ بفهم تا طالب خالص صابر باشی و بمانی .
من با دیگران فرق می کنم می خواهم کامل ترین باشم ( یعنی خیلی خوب که اگر بشود با خیلی زود هم ضرب شود امر آسان می شود ) .
بنابراین ؛ شاید دیر نقاب از چهره ی معشوقم برداشته شود امّا صبر بر آتش فراق عرصه را بعضاٌ خیلی دشوار و تنگ می نماید .
آه !! ز عشق تا به صبوری هزارها فرسنگ است .
و این به مانند این باشد که می خواهی به آب برسی و لیکن هر وقت وقتش برسد به آب می رسی یعنی خستگی و نومیدی ,محل إعرابی ندارد چه رسد نقطه و مفهوم !
امّا زمانی که جوشش و فوران کرد کوه سرسپردگی , ذوب و روان شده همه ی زرق و برق های میان راه که قبلاً شستشو داده شده بود را معدوم می کند و آدم فلج گشته را تا فلک ها اوج پرواز می دهد چرا که خود او را میخواهد به خاطر همین در طلب , عزّت نگه می دارد .
اسم اعظم را استقامت سالک می سازد و هم تعمیر می کند و آن وقت , لایق اسرار ربوبی می شود تا در یک منزلی دل که به هم رسیده تا ملکه ی ابدی شود .
به راستی نوای خاصّ بال گشودن فرشته های این کعبه به گوش طنین انداز می گردد .
به به !!!
آیه ی 30 سوره ی فصّلت بین ترجمه و تفسیر است .
اکنون جنون , آدمی را آن چنان سر در چاک گریبان فرو انداخته که از عالمیان هم به طور کلّی دور افتاده است .
آری مرحله ای ست که ذرّه ذرّه ی وجود در میدان امتحانات قمار سخت عشق برتر , گذاخته و دارد به رنگ معشوق یا محبوب در می آید .
هاتفی بانگ بی موسم می زند . بلا فاصله در شراشر ذهن درون , تلاطمی از طغیان متعلّقات روح قیام می کنند ....
نعره ای رجز مانند می گویم تا عجولانش بشنوند : که ای اهل دیار نوبت کمّل هم رسید وارد گود شدن و نمایش عبد مولا را تماشا بنگرید امّا کسی نیست تا معنای شوق را زنده ببیند .
برای دانلود فایل الکترونیکی مقاله(پی دی اف) به صفحه آخرمراجعه فرمایید. |